قائم و علی: حدود ساعت ۵ بامداد بود که در خواب پتو را روی پیکر پدرم انداختیم و سپس طناب را به دور گلوی او بستیم. هر کدام یک سر طناب را گرفته و کشیدیم تا اینکه بیحرکت شد. بعد از آن و برای آنکه از مرگ او به طور کامل مطمئن شویم، همان طناب را از تیر چوبی سقف منزل آویزان کردیم و پدرمان را دار زدیم، ولی او حرکتی نداشت.
این بود که جسد را پایین کشیدیم و به درون حمام بردیم تا سر فرصت چارهای برای آن بیندیشیم. روز بعد جسد را پلاستیکپیچ کردیم و با وانت پدرم را به محل کشف جسد بردیم تا وانمود کنیم به خاطر رفت و آمدهایش به مشهد احتمالا کسی او را کشته است.
خودرو را هم چند روز به پارکینگ منزل یکی از دوستان پدرم بردیم چراکه همیشه خودرو را در منزل دوستش میگذاشت.
