کد خبر: ۹۶۱۲۶
۰۴ آبان ۱۴۰۲ ۱۶:۲۰

عشق و حال و طرب و بند و بساطی که نگو / شعر طنز

یکی از شعرهای طنز مربوط به برنامه حلقه رندان حسابی گل کرد و پر طرفدار شد.
عشق و حال و طرب و بند و بساطی که نگو / شعر طنز

منوچهر ضیایی با تخلص رسوا، از شاعران شناخته شده شهرستان رودان در استان هرمزگان است که سالیان زیادی را صرف شعر و شاعری خصوصا در زمینه طنز کرده است.

وی گهگداری به تهران سفر کرده و در برنامه «حلقه رندان» که به کوشش حوزه هنری برگزار می شود، شعر های طنز می خواند. آخرین دست پخت ضیایی در این برنامه بسیار مورد استقبال قرار گرفت و بینندگان را به وجد آورد.

البته که دلمان نیامد، این شعر زیبا را شما مخاطبان تیتر کوتاه نخوانید:

،مردم و یکسره رفتم به صراطی که نگو

دیدم آنجا دو صف از مردم ماتی که نگو

یک صفش سوی بهشت و صف دیگر دوزخ

در صف سوی جهنم صلواتی که نگو

همه از مختلس و دزد و ژن خوب و دغل

شیخ و مسئول و وزیر و حضراتی که نگو

در صف دوزخم انداخت نکیر و منکر

نه سوالی نه جوابی زده قاطی که نگو

گفتم از بهر چه من در صف دوزخ باشم

گفت آهسته به گوشم جملاتی که نگو

گفتم از تهمتتان مدرک محکم دارید

کوهی آورد از آن مستنداتی که نگو

تا رسیدم در دوزخ ملکی دانه درشت

نیزه می‌کرد مداوم به نقاطی که نگو

انطرفتر که دگر بدتر از این فاجعه بود

گرز اتش ته بیل و ادواتی که نگو

ناگهان لطف خدا شامل من شد یک آن

برق رفت و همه جا شد ظلماتی که نگو

من پریدم ز صف خود به صف سوی بهشت

صف شد از اول و آخر قر و قاطی که نگو

عاقبت داخل جنت شدم آنجا دیدم

عشق و حال و طرب و بند و بساطی که نگو

حوریان خوشگل و رعنا زده بودند به خود

از کرم پودر به صورت چه ملاتی که نگو

تا صدای دهل امد و شرابی خوردم

آمدم بندری ریز و نباتی که نگو

دختران گرد سرم حلقه و میرقصیدند

مریم و سوسن و افسانه و فاطی که نگو

مست و خوشحال به هر حور و پری میدادم

نمبر و آدرس کامل ز جهاتی که نگو

ناگهان یک لگد محکمی از پشتم خورد

جای آن نیزه که میرفت نقاطی که نگو

خبرم نیست که در خوابم و فریاد کنان

فاش کردم همه ی آن لحظاتی که نگو

با همان یک لگد از خواب پریدم دیدم

همسرم بست به نافم کلماتی که نگو

 

منوچهر ضیایی (رسوا)

اخبار
  • آخرین اخبار
  • پربازدید
  • پربحث
+ بیشتر
قیمت ارزهای دیجتال
قیمت سکه
قیمت ارز