رادیو تیتر | ویژه سیاست / ۲۶
پادکست | ۴ مذاکره سیاسی که یک قدمی موفقیت نا فرجام ماند
تصور کنید. دو رهبر قدرتمند، پس از ماهها تنش و دهه ها بیاعتمادی، در اتاقی نشستهاند. نقشه جهان، سرنوشت میلیونها انسان و میراث خودشان روی میز است. پس از ساعتها بحث طاقتفرسا، به نظر میرسد که غیرممکن، ممکن شده و طلوع صلح یا یک توافق تاریخی، نزدیک است.
اما ناگهان، همه چیز فرو میریزد. نه به خاطر یک اختلاف ایدئولوژیک بزرگ، که به خاطر یک کلمه، یک جمله یا یک سوءتفاهم. تاریخ پر از این لحظات تراژیک است؛ لحظاتی که نشان میدهد دیپلماسی، بیش از هرچیز، یک امر انسانی است و غرور، بیاعتمادی و ناتوانی در درک دیدگاه طرف مقابل، میتواند قدرتمندتر از هر منطق سیاسی باشد. این داستان چهار مذاکره است که جهان را تا یک قدمی یک موفقیت بزرگ بردند، اما در آخرین لحظه، به خاطر یک اشتباه سرنوشت ساز شکست خوردند.
پادکست صوتی:
۱. رِیکیاویک (۱۹۸۶): وقتی "آزمایشگاه" جهان را از خلع سلاح هسته ای محروم کرد
اوج جنگ سرد. رونالد ریگان، رئیس جمهور آمریکا، و میخائیل گورباچف، رهبر اتحاد جماهیر شوروی، در رِیکیاویک، پایتخت ایسلند، برای یک نشست به ظاهر مقدماتی دیدار می کنند. هیچکس انتظار یک دستاورد بزرگ را ندارد. اما در جریان مذاکرات، دو رهبر با ارائه پیشنهادهای جسورانه، جهان را شگفت زده می کنند.
گورباچف پیشنهاد کاهش ۵۰ درصدی سلاح های هسته ای استراتژیک را می دهد. ریگان فراتر می رود و پیشنهاد حذف کامل تمام موشک های بالستیک در یک دوره ده ساله را مطرح می کند. برای لحظاتی، به نظر می رسد این دو که نماینده دو دشمن قسم خورده هستند، در آستانه پایان دادن به کابوس جنگ هسته ای قرار گرفته اند.
اما یک مانع وجود داشت: برنامه "ابتکار دفاع استراتژیک" (SDI) یا "جنگ ستارگان" ریگان. گورباچف حاضر بود با این برنامه به شرطی موافقت کند که تحقیقات آن صرفاً به "آزمایشگاه" محدود شود. او می ترسید که آزمایش این سیستم در فضا، یک رقابت تسلیحاتی جدید را آغاز کند. ریگان با این محدودیت مخالفت کرد و معتقد بود آمریکا حق "آزمایش" این سیستم را دارد. تمام بحث های آخر هفته روی همین یک کلمه و تفسیر آن قفل شد. نشست رِیکیاویک که می توانست به بزرگ ترین توافق کنترل تسلیحات تاریخ تبدیل شود، به خاطر اختلاف بر سر تعریف یک کلمه، شکست خورد.
۲. مذاکرات تابا (۲۰۰۱): صلحی که در رقابت با زمان شکست خورد
ژانویه ۲۰۰۱، شهر تابا در مصر. در حالی که شعله های انتفاضه دوم فلسطین زبانه می کشد، مذاکره کنندگان اسرائیلی و فلسطینی در یک تلاش ناامیدانه و آخر برای رسیدن به صلح گرد هم آمده اند. این آخرین شانس دولت ایهود باراک، نخست وزیر اسرائیل، بود.
این مذاکرات، برخلاف کمپ دیوید، به پیشرفت های خیره کننده ای دست یافت. برای اولین بار، دو طرف نقشه های دقیقی را برای تبادل زمین روی میز گذاشتند. راه حل های خلاقانه ای برای کنترل مشترک محله های بیت المقدس (اورشلیم) ارائه شد و حتی صندوقی بین المللی برای جبران خسارت پناهندگان فلسطینی طراحی شد. پیشرفت به قدری بود که هر دو هیئت در پایان، یک بیانیه مشترک بی سابقه صادر کردند و اعلام کردند: "دو طرف هرگز تا این اندازه به حل تمام مسائل اصلی نزدیک نبوده اند." به نظر می رسید صلح در دستانشان است.
"اشتباه" در اینجا، نه یک کلمه، بلکه یک عامل خارجی بی رحم بود: زمان. این مذاکرات تنها چند روز قبل از انتخابات نخست وزیری اسرائیل در حال برگزاری بود. ایهود باراک در نظرسنجی ها با فاصله زیادی از رقیب تندروی خود، آریل شارون، عقب بود و هیچ شانسی برای پیروزی نداشت. او دیگر سرمایه سیاسی و زمان کافی برای نهایی کردن چنین توافق پیچیده ای و متقاعد کردن مردم اسرائیل را در اختیار نداشت. ساعت شنی سیاست، برای صلح به پایان رسیده بود.
مذاکرات با امید مبهمی برای "از سرگیری پس از انتخابات" متوقف شد. اما همانطور که پیش بینی می شد، شارون با پیروزی قاطع در انتخابات به قدرت رسید. او هیچ علاقه ای به ادامه مذاکرات از نقطه پیشرفت تابا نداشت. آن پنجره کوچک امید برای همیشه بسته شد و درگیری وارد یکی از خونین ترین دوره های خود شد. صلحی که تقریباً آماده امضا بود، در رقابت با تقویم سیاسی شکست خورد.
۳. پیمان ورسای (۱۹۱۹): بندی که جنگ دوم را تضمین کرد
سال ۱۹۱۹، پاریس. اروپا از خاکستر جنگ جهانی اول برخاسته است. رهبران متفقین برای نوشتن پیمان صلحی گرد هم آمده اند که قرار است "جنگی برای پایان دادن به تمام جنگ ها" را خاتمه دهد. امیدها، به خصوص با طرح "چهارده ماده ای" وودرو ویلسون، رئیس جمهور آمریکا، برای یک صلح عادلانه، بسیار بالا بود.
ایجاد "جامعه ملل" (League of Nations) به عنوان بخشی از پیمان، یک دستاورد بزرگ و نویدبخش برای حل مسالمت آمیز اختلافات در آینده بود. به نظر می رسید جهان در حال حرکت به سوی یک نظم نوین و عادلانه تر است.
اما متن نهایی پیمان، به خصوص برای آلمان، یک تحقیر کامل بود. "کلمه اشتباه" در اینجا یک بند کامل بود: ماده ۲۳۱ یا "بند گناهکاری جنگ". این بند آلمان و متحدانش را مجبور می کرد تا مسئولیت کامل آغاز جنگ را بپذیرند. این تحمیل مسئولیت، همراه با غرامت های سنگین و از دست دادن سرزمین، در میان مردم آلمان به عنوان "دیکته ورسای" یا صلح تحمیلی شناخته شد. این بند به ابزاری قدرتمند در دست ملی گرایان افراطی، از جمله آدولف هیتلر، تبدیل شد تا احساسات عمومی را علیه جمهوری وایمار و "خیانت" سیاستمدارانش برانگیزند. صلحی که قرار بود پایدار باشد، با این بند تحقیرآمیز، بذر کینه و انتقام را کاشت و مستقیماً به بی ثباتی سیاسی و در نهایت، وقوع جنگ جهانی دوم در بیست سال بعد کمک کرد.
۴. توافق ژنو (۱۹۵۴): انتخاباتی که هرگز برگزار نشد
ژنو، سوئیس. پس از شکست فرانسه در نبرد "دین بین فو"، قدرت های جهانی برای تصمیم گیری درباره آینده ویتنام و پایان دادن به جنگ اول هندوچین گرد هم آمدند. فضا به شدت تحت تأثیر رقابت های جنگ سرد میان آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی بود.
مذاکرات به یک راه حل مشخص و عملی رسید. بر اساس "توافقات ژنو"، ویتنام به طور موقت به دو بخش شمالی (تحت کنترل کمونیست ها به رهبری هو شی مین) و جنوبی (تحت حمایت غرب) تقسیم می شد. اما نکته کلیدی و راه حل نهایی این بود: برگزاری یک انتخابات سراسری آزاد در سال ۱۹۵۶ برای اتحاد مجدد کشور تحت یک دولت واحد. این توافق، راه را برای یک صلح پایدار و یک ویتنام مستقل هموار می کرد.
"اشتباه" در اینجا، نه یک کلمه در مذاکره، بلکه یک پیمان شکنی استراتژیک پس از آن بود. آمریکا که از پیروزی قاطع هو شی مین در یک انتخابات آزاد وحشت داشت، هرگز توافق را امضا نکرد و به طور کامل از دولت ویتنام جنوبی به رهبری "گو دین دیم" برای نپذیرفتن انتخابات حمایت کرد. دولت ویتنام جنوبی رسماً اعلام کرد که چون توافق را امضا نکرده، الزامی به برگزاری انتخابات ندارد. این اقدام، مهم ترین و امیدوارکننده ترین بخش توافق ژنو را بی اثر کرد.
با از بین رفتن راه حل سیاسی و مسالمت آمیز اتحاد، تنها گزینه باقی مانده، راه حل نظامی بود. خط آتش بس موقت در مدار ۱۷ درجه، به یک مرز سخت و نظامی تبدیل شد و ویتنام به یکی از داغ ترین میدان های جنگ سرد بدل گشت. شکستی که در ژنو با عدم تعهد به یک انتخابات رقم خورد، مستقیماً به جنگ ویتنام (جنگ دوم هندوچین) منجر شد؛ جنگی که ده ها سال طول کشید و میلیون ها قربانی گرفت.
سخن پایانی
این داستان ها به ما نشان می دهد که در دیپلماسی سطح بالا، کلمات و پیمان ها فقط حروف و کاغذ نیستند؛ آن ها حاملان تاریخ، هویت، غرور و ترس هستند. یک مذاکره می تواند به خاطر یک اختلاف ظریف در تفسیر یک بند قرارداد، تحمیل یک عبارت تحقیرآمیز، یا عدم تعهد به یک وعده کلیدی، شکست بخورد. رِیکیاویک، مذاکرات تابا، ورسای و ژنو، یادبود های تلخی برای فرصت های از دست رفته هستند؛ فرصت هایی که ثابت می کنند گاهی بزرگ ترین موانع صلح، نه ارتش ها و سلاح ها، که محدودیت های زبان، غرور و عدم پایبندی به تعهدات است.

نظر شما