مهاجرت معکوس نخبگانی از آمریکا به ایران

پروفسور کیا بازرگان استاد علوم کامپیوتر دانشگاه مینسوتا آمریکا از تجربه بازگشت به ایران و مصائب آن می گوید.

مهاجرت معکوس نخبگانی از آمریکا به ایران

مهاجرت نخبگان یا فرار مغزها یکی از دغدغه های اصلی جامعه علمی کشور است. چرا نخبگان ایرانی به جای فعالیت در فضای علمی و صنعتی کشور مهاجرت را ترجیح می دهند؟ چه عواملی باعث تشدید این پدیده می شود؟ پروفسور کیا بازرگان استاد علوم کامپیوتر دانشگاه مینسوتا آمریکا از تجربه بازگشت به ایران و مصائب آن می گوید.

سال ۱۳۸۶ با خانمم از مینسوتا برگشتیم ایران. خونه ی امریکا رو گذاشتیم برای فروش، ماشین ها رو هم فروختیم. دوتایی استادیار دانشگاه صنعتی اصفهان شدیم. آخر سال تحصیلی، حکم استخدام مون اومد. خونه فروش نرفت (بحران مسکن امریکا، با اینکه سه بار قیمت خونه رو پایین آوردیم ۳۰-۴۰ هزار دلار). مجبور شدیم آخر سال تحصیلی برگردیم مینسوتا که من حقوق بگیرم پول وام خونه رو بدیم. رئیس دانشکده در صنعتی اصفهان گفت این حکم تون معتبره. هر وقت برگردید، می تونید ادامه ی کار بدید. فقط وقتی خارج باشید، جزء سنوات تون حساب نمیشه.

در اون مدت هم که اصفهان بودیم، مشکلات طبیعتا بود (مثل وصل شدن تلفن دفترم که ۴-۵ ماه طول کشید، یا به خاطر دستکاری در آدرس آی پی کامپیوترها در صنعتی اصفهان به خاطر فیلترینگ، چند ماه طول کشید که بعد از کلی چک و چونه زدن، تونستم یک آی پی واقعی بگیرم که به کامپیوترهای آزمایشگاهم تو مینسوتا بتونم وصل بشم). ولی به هر حال، اواخرش جا افتاده بودیم و من حداقل یک مقاله هم با دانشجوها دادم که در یک کنفرانس خوب اروپایی هم چاپ شد.

همکارها از اول رفتار خیلی خوبی داشتند و جز معدود مواردی که مثلا اون اوایل، بعضی همکارها اگه با خانمم کاری داشتن، به من ایمیل میزدن (تجربه نداشتند که وقتی یک زن و شوهر هر دو همکارشون هستند، چه رفتاری درسته)، همه چیز در سطح دانشکده از نظر کمک همکاران و رییس دانشکده بسیار عالی بود. دو سال بعدش رو صنعتی اصفهان از راه دور درس دادم بدون حقوق (بعضی ترم ها ۵ صبح به وقت خودمون باید درس میدادم که بشه بعد از ظهر اصفهان).

سال ۱۳۸۹ برگشتیم اصفهان. رئیس دانشگاه و رئیس دانشکده عوض شده بودن. انتخاب رییس دانشگاه هم از طرف وزارت علوم بود. این سنت غلطی بود که احمدی نژاد دوباره برگردوند به دانشگاهها. انتخاب رییس دانشکده و دانشگاه از چند سال قبلش توسط رای اساتید انجام میشد. احمدی نژاد دوباره عوض کرد و روسای دانشگاه دوباره از بالا، دستوری تعیین شدن. در این دوره، همکارهای دانشکده کماکان ماه بودن. رئیس دانشکده هم همینطور (قبلی هم فوق العاده بود). ولی رئیس دانشگاه تنگ نظر بود و نه فقط من، بلکه بسیاری از همکارها رو اذیت کرد. از این آدمهایی بود که "مقام معظظظم رهبری" رو غلیظ میگفت و احتمالا فقط تعداد خیلی محدودی از آدمها رو قبول داشت به عنوان مذهبی و ولایی.

مشکل من قطعا مذهبی نبودن نبود. من رو تو مسجد دانشگاه دیده بود موقع نماز یا بین دانشجوها به مذهبی بودن شناخته شده بودم. ولی تو دار و دسته رییس دانشگاه نبودم یا با بسیج و این چیزها کاری نداشتم. هیچ حقوقی ندادن در اون مدت و میگفتن داریم دعوا میکنیم با دانشگاه. خانمم که وسط ترم دیگه برگشت مینسوتا. خلاصه آخر ترم، رئیس دانشکده گفت "دکتر، سربسته بگم. استخدامت مشکل داره. رئیس دانشگاه گفته من حکم این ها رو قبول ندارم، از اول باید مراحل استخدام رو طی کنن. اگه موندنی هستی، ما چند ماه دیگه اعصاب خردی داشته باشیم، دعوا کنیم. اگر هم نیستی، بگو که دیگه بی خیال بشیم".

من هم گفتم بی خیال بشید. برمیگردم. تو این پروسه حدود ۶۰ هزار دلار یا بیشتر هم از دست دادیم و پس اندازها ته کشید، چون هم از مینسوتا حقوق نمیگرفتم (leave of absence)، که برای نصف سال میشد ۵۰ هزار دلار، هم باید پول خونه تو امریکا رو می دادیم، هم چند سفر برای کنفرانس و داوری پروپوزال های بنیاد دانش ملی امریکا و این ها باید میرفتم (ببخشید، بنیاد دانش حساب نیست. پولش رو دولت امریکا داد)، و هم خرج ایران. هیچ وقت به طور رسمی کسی به من نامه نداد که تو اخراجی. ولی عملاً اخراج شدم.

حالا ادعا نمیکنم اگه اخراج نمی شدم، برنمی گشتم امریکا. ولی خوشبختانه به من فرصت ندادن خودم تصمیم بگیرم. عواقب برگشتن و جواب دادن با خود رئیس دانشگاهه. رای من خاطرات بسیار خوش از دانشجوها و همکارها موند. بهترین خاطرات و دوستی ها با دانشجوها و سفر کویر و مسخره بازی تو کلاس و بهنام (یکی از دانشجوها که هیکل و ریش و اینهاش شبیه من بود) به جای من خودش رو تو کلاس جا زدن، و متلک بچه ها به من برای لیوان قهوه آبی و … همه ی این خاطرات خوش برام موند، و خیلی ممنون از بچه ها که تحمل کردن کلاس من رو و درس سی و چند تا کلاس VLSI رو ضبط کردیم که برای استفاده ی بقیه بمونه. افتخار ضبط کردن اون کلاس برای همیشه برای من میمونه. هنوز هم که هنوزه، از دانش آموز دبیرستانی در فلان شهرستان دور افتاده ایران، یا فلان دانشجو از فلان دانشگاه ایران، ایمیل میگیرم که تشکر میکنن و میگن از همون ویدیوها، برنامه نویسی یاد گرفتن یا زندگیشون عوض شد و غیره. هنوز هم اشکی میشم بعضی مواقع وقتی این ایمیلها رو میگیرم..

جز عشق و علاقه برای شما بچه های گل هیچی ندارم و افتخار میکنم بهتون درس دادم. همه سختی های کار و دعواهای احمقانه و تنگ نظری ها تو سر خودشون بخوره. ده برابرش هم اگه بود، باز صد در صد می ارزید به آشنایی با شما و دوران خوشی که گذروندم باهاتون.

مشکل کسی که مثلا از امریکا برمیگرده و نمیتونه ایران بمونه، لزوما مسایل مالی و رفاه و اینها نیست. گرچه اینها هم مولفه های مهمی هستن در تصمیم گیری. مشکل، وجود آدمهای بی سواد و مغرض و تنگ نظر، در مناصب دولتیه که میتونن با یک تصمیم - حتی چه بسا غیر قانونی - سد راه کسی بشن که میخواد کار کنه. کسانی که درک نمیکنن از دست دادن یک سرمایه انسانی، چقدر ضرر میزنه به مملکت. من با اینکه سالها گذشته از اخراجم، امسال که دوباره بحثش پیش اومد، این زخم دوباره باز شد و نشستم گریه کردم. خودم تعجب کردم که اینقدر اثر عمیق روی من گذاشته. تا قبل از امسال، فکر میکردم من اینقدر توکل دارم و اینقدر بر اساس عقاید و عشق و علاقه ام کاری رو کرده ام که حالا یک کسی هم سنگ اندازی کرده باشه، اصلا مهم نباشه برام.

از نظر مادی و علمی و آینده بچه ها هم که حساب کنیم، حداقل با حساب و کتاب دنیوی یا عقل سطحی، به نفعم هم شد که برگشتم. ولی اون تحقیری که شدم، اینکه اواخرش دیگه نگران باشم آیا پول پوشک بچه ام رو هم دارم بدم یا نه. کشمکش درونی با خودم، یا احساس عذاب وجدان نزد خانواده ام که از زندگی ای که همه چیزش روی روال بوده و رفاه مادی داشته ایم، نگرانی گشت ارشاد و اخراج از دانشگاه و احضار توسط حراست و هزار کوفت و زهر مار رو نداشتیم، کنده ام خانواده ام رو بیاییم مملکتمون و سهمی داشته باشیم در بهتر کردن اوضاع. به چه قیمتی؟

مشکل حریص بودن برای کنترل همه چیز از بالا به پایینه. همه چیز دستوری. یکی از عمده ترین تفاوتی که من بین جامعه علمی امریکا و ایران میبینم، همین عدم تمرکز قدرت در امریکاست. جوامع علمی و دانشگاهها و دانشکده ها، خودشون تصمیم میگیرن معیارشون برای قبولی مقالات و پیشرفت شغلی و تخصیص منابع مالی چی باشه. دیگه چیزهایی مثل ارتباط صنعت و دانشگاه، و بعضا راهنمایی دولت برای سرمایه گذاری در علوم پایه، به نظرم به طور طبیعی، به دنبالش میاد.

پایگاه خبری تیترکوتاه: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه‌های داخلی و خارجی و رپورتاژ آگهی ها ، لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.

مریم  محمدی
مریم محمدی
دیگران می‌خوانند
اینستاگرام تیتر کوتاه

نظر شما

سایر رسانه ها
    اخبار
    سایر رسانه ها
    پیشنهاد سردبیر